خلوت

0خلوت.ارحمی .خواجه

خدایا، مرا در اصلاح نفسِ خویش به کاری فرمان داده‌ای که خود در انجام دادن آن از من تواناتری، و قدرت تو بر آن کار و بر من، از قدرت من افزون‌تر است. پس مرا چنان نیرویی ده که با آن به کاری مشغول شوم که تو را از من خشنود می‌سازد، و خشنودی خود را در حال تن درستی [نه در گرفتاری و سختی] از من بخواه. امام سجاد علیه السلام ************************************ کپی از این وبلاگ مجاز است به شرط سه صلوات برا آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در حسرت موجم باران کفافم نیست *********************************** به وبلاگ خود خوش آمدید

:: دخترانه
:: فروشگاه ایران زمین 93
:: خاطرات دنیای مجازی
:: فروشگاه ساعت مچی
:: صدا باز
:: آخرین منجی...آخرین یار
:: هیئت عزاداران
:: زلال مثل اشک
:: عاشقانه الهام
:: همیشه در نقطه آغاز
ادکلن زنانه">:: ادکلن زنانه
:: گروه ساختمانی دارکوب
:: طوفان آرامش
:: جی پی اس موتور
:: جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خلوت و آدرس adytum.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 137
بازدید دیروز : 48
بازدید هفته : 267
بازدید ماه : 267
بازدید کل : 44799
تعداد مطالب : 282
تعداد نظرات : 39
تعداد آنلاین : 1






حداقل کاری که می توان کرد

وقتی نمیشه گذشته را تغییر داد و آینده دور است

 حداقل کاری که می توان کرد حال را در جهالت نگذراند .

....................

بهزاد منفرد



:: برچسب‌ها: آینده, گذشته, حال, ,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در یک شنبه 4 خرداد 1393

صبر بر دوري تو ، هرگز

یا حق

صبر بر دوري تو ، هرگز


سلام‌اي مهربان پروردگار پاک بي همتا
خدايا، جز تو آيا مهرباني هست؟
گر چه پيمانِ خودم را با تو بشکستم
نمي شد باورم اما،
چه زيبا، باز من را سوي خود خواندي
عزيزا، من گمان کردم که ديگر راه برگشتي برايم نيست

خداوندا، مرا البته مي بخشي
گمان کردم به جرمِ غفلتِ از تو
مرا راندي و در را ، پشت سر بستي
حبيبا، باورش سخت است
اما تو، مرا اينک براي آشتي خواندي؟؟؟

به پاس آشتي با تو،
اينک، من خدايا عهد مي بندم
از اين پس بي شکايت، دوست خواهم داشت
بي توقع، مهر مي‌ورزم
خدايا، سينه‌ام را رحمتِ پاکِ گشايش، مرحمت فرما
به لب‌هايم، تبسم را
به چشمم، نور پاکت را
به قلبم، مهرورزي را
خداوندا، بلنداي دعايت را ، عطايم کن

تو معشوقِ همه عالم
از اين پس، عاشقي را پيشه‌ام فرما


خدايا، راستش من آدميزادم
گاه گاهي، گر گناهي مي کنم
طغيان مپندارش
کريما، من گناهي بنده‌اي دارم
و تو، بخشايشي جنس خدا
آيا اميد بخششم، بي جاست؟

خودت گفتي بخوان
مي‌خوانمت اينک،
مرا درياب
به چشماني که مي جويد تو را، نوري عنايت کن
و خالي‌ دو دست کوچکم را
هديه‌اي اينک عطا فرما
خودت گفتي ، کسي را دست خالي برنگردانيد

کنون اين اولين وآخرينم
بارالها، راست مي گويم
دگر من با خدايم آشتي هستم
ببخشا آن گناهاني، که دور از چشم مَردم
در حضورت مرتکب گشتم
گناهاني که نعمت هاي پاکت را مبدل کرد
خداوندا، ببخشا آن گناهاني که باعث شد،
دعايم بي اثر گردد
گناهاني که اميد مرا از تو پريشان کرد

خدايا پيش آناني که مي‌گويند
من را تو نمي‌بخشي
تو رسوايم مکن
من گفته‌ام:
من مهربان پرودگار قادري دارم
که مي‌بخشد مرا
آيا به جز اين است؟

خدايا،
بين من با آنکه نامت را نمي خواند،
فرقي نيست؟
اگر من رابه عدلت در ميان آتش اندازي
در ميان آتشت هم باز مي گويم
هلا ‌اي مردمان
من مهربان پروردگار قادري دارم
که او را دوست مي دارم

خداوندا
چه پيوندي ميان آتش و قلبي که مهرِ تو، درآن پيداست؟
وگيرم صبر بر آتش
وليکن، صبر بر دوري تو، هرگز

 

شعر: صبر بر دوري تو ، هرگز

شاعر: کیوان شاهبداغی

اقتباس از وبلاگ: http://koopid88.blogfa.com/



:: برچسب‌ها: صبر بر دوري تو , هرگز,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در شنبه 3 خرداد 1393

داستان خلقت:....زن آموخت که چگونه دل برباید و مرد آموخت که چگونه دل به دست آرد.

داستان خلقت: “و خداوند انسان را نیمی از جنس مرد و نیمی از جنس زن آفرید و فرمود: فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ …”

آن هنگام که حضرت حق، روح اشرف مخلوقات را در کالبد این آفریده‌ی شگرف می‌دمید، به هر نیم موهبتهایی بخشید و هر کدام را نسبت به دیگری نیازمند نمود. فرشتگان درگاه الهی مأمور شدند به این‌که خاک خلقت زن را بیشتر غربال کنند تا نرمی وجود او بیشتر شود. اما برای مرد اینچنین نبود، چون مرد باید با زبری روزگار روبرو می‌شد و اندکی ضمختی در وجودش لازم بود.
باری تعالی زن را ریحانه خلق کرد و مرد را عماد. زن را گلی برای مرد و مرد را ساقه‌ای برای زن آفرید. زن به مرد جلال و شکوه بخشید و مرد به زن راست‌قامتی و ایستادگی؛ و هر دو مایه‌ی آرامش هم شدند. زن رنگ شد و عطر شد تا مرد خواستنی و دیدنی شود و مرد خار شد و ریشه شد تا زن از گزند باد و بید در امان باشد. زن جلوه‌ی احساس شد و مرد نماد اقتدار.

آنچه که از موهبت حیا و عفت و حجب در کاسه‌ی دل زن ریخته شد بیش از مرد بود. به درون رگ مرد نیز رشک و تعصب و غیرت تزریق شد. محبت، عشق، دلدادگی، وفاداری، زیبادوستی و پاکدامنی نیز بین هر دو نیمه وجود بشر به یکسان تقسیم شد.

زن در کلاس صبر و ناز و انتظار شاگرد اول شد و مرد در کلاس تمنّا و نیاز و تلاش برای وصال. زن آموخت که چگونه دل برباید و مرد آموخت که چگونه دل به دست آرد. بشر موجود شریفی بود. رشد و تربیت این شرافت به زن سپرده شد و صیانت و حمایت از آن به مرد. انسان معصوم بود. عصمت در درون زن رشد یافت و مرد نگهبان خدا برای حفظ این معصومیت گماشته شد.

پس از خلق بشر، هر آنچه که رحمان آفرید از جنس محبت بود. از جنس عشق، از جنس زیبایی. آدمی آموخت که نیم خود را با این محبت و مهر می‌تواند به نیم دیگر پیوند زند. بشر فهمید که کمال از جنس مهربانی است و کامل بودن جز با عشق حاصل نمی‌شود.
اما مرد عصیانگر بود و سرکش. نگاه به هر سو داشت و میل به کشف و ادارک. پس حجاب چشم بر او واجب شد تا نگاهش فقط به سوی محبوب خود باشد. زن نیز چون لطیف بود و زیبا، میل به خودآرایی و نمایانگری داشت. پس حجاب تن بر او واجب شد تا گرفتار تبرج نشود. این شد که خداوند اول بار حجاب چشم را به سوی مرد نازل کرد و سپس حجاب تن را برای زن آفرید.
حجاب نیز آفرینشی از جنس محبت بود، چون با حجاب تمنای مرد از زن بیش از پیش شد. مرد خواهان آن چیزی بود که سهل‌الوصول نباشد و پوشیدگی زن را دوست می‌داشت. برای مرد آن چیزی ارزشمند بود که با تلاش و کوشش به دست آید.

با حجاب، متانت زن نیز بیش از پیش شد. چون زن خواهان خواهش مرد بود و حجاب باعث می‌شد که زن خواستگار پیدا کند و خواستنی شود. زن دانست که رمز برتری جسم ظریف او بر درشتی هیبت مرد، نگاه متین است و اخم ابرو و کلام با صلابت. مرد نیز پی برد که راه ورود به قلب صاحب این متانت و سرسنگینی و صلابت، کرنش است و محبت و خواهش.

زن آموخت که باید به راحتی دست‌یافتنی نباشد، همچون مروارید درون صدف؛ و مرد فهمید که برای وصال به گوهر وجود محبوب، دست‌درازی بی‌فایده است و اجازه و مراعات و طلب لازم است. زن فهمید که سر سرکش مرد را با حجب می‌توان به سوی خود گرداند و مرد فهمید که حجاب نشانه علقه و مهر و وفای زن به اوست. حجاب اینگونه رمز شکل‌گیری محبت بین زن و مرد شد.

با حجاب، زن فهمید که جایگاه او در نظام هستی، مطلوب و محبوب و معشوق است و مرد فهمید که آفرینش برای او حکم طالب و مایل و عاشق رقم زده است. اینگونه بود که در جنت‌المأوی زن ارزشمند شد و مرد قدردان. اینگونه بود که در بهشت عدن، زن لایق مادر شدن گشت و ام‌البشر نام‌گرفت و مرد سعادت حامی‌بودن، پشتوانه بودن و تکیه‌گاه بودن پیدا کرد تا از مادرانگی‌های زن مراقبت نماید.
حجاب بود که مرد را از تعهد زن به زندگی آگاه نمود، زن را از وفاداری مرد به عهد خود مطمئن ساخت و پیوند زن و مرد را محکم کرد.

منبع : وبلاگ سید سبحان

5) «از خواهران گرامى خواهشمندم كه حجاب خود را حفظ كنند، زیرا كه‏حجاب خون‏بهاى شهیدان است.»

  (شهید على روحى نجفى)        

6) «و تو اى خواهر دینى‏ام: چادر سیاهى كه تو را احاطه كرده است ازخون سرخ من كوبنده تر است

   (شهید عبدالله محمودى)   



:: برچسب‌ها: زن آموخت که چگونه دل برباید و مرد آموخت که چگونه دل به دست آرد, ,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در یک شنبه 28 ارديبهشت 1393

هر روز ؛ روز آخر است؟!

هر روز ؛ روز آخر است؟!



:: برچسب‌ها: هر روز ؛ روز آخر است؟!,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در پنج شنبه 25 ارديبهشت 1393

السلام علیک یا امیر المومنین .

امیرالمومنین، لقب اختصاصی امام علی علیه السلام روایات شیعه دلالت دارد بر اینکه لقب «امیرالمومنین» مخصوص علی بن ابیطالب علیه السلام است و بر هیچ کس جز او اطلاق نمی‌شود. (مگر در حال ضرورت و تقیّه.) این لقب حتی بر سایر ائمه و امام زمان علیه السلام نیز نباید اطلاق شود
اميرالمومنين،
از واژه هايي است کهنزد دانشمندان اهل سنت،
بدون آنکه به پيشينه تاريخي آن اعتنا شود،
به عنوان لقبي علمي براي مفسران، محدثان و فقيهان (اهل سنت) به کار مي رود
و اين بر خلاف معنايي است که منظور نظر حضرت رسول (صلی الله و علیه و اله و سلم) بود
اين واژه در لغت به معناي "سرور مومنان" است.

حضرت رسول(صلی الله و علیه و اله و سلم)، اين لقب را مختص به حضرت علي(علیه السلام) کرد

و به ويژهدر روز غديراين لقب براي آن بزرگوار تثبيت گرديد.
اما بعدها اين لقب از جاي خود دور خوانده شد.
ابتدا و از زمان خليفه ثاني براي عمر خطاب و بعد هم به عنوان يک لقب عام براي خلفا، به کار رفت.
سپس گويا از سده سوم هجري قمري، براي فقهاي ديگر براي بيان مرتبت بالاي علمي ايشان کاربرد يافته است.

چنانکه گفتيم اين لقب از القاب مخصوص حضرت علي ابن ابي طالب(عليه السلام) است.

عبدالله بن عباس می گوید:« روزی با رسول خدا در یکی از کوچه های مدینه می رفتیم که علی ابن ابی طالب از راه رسید و به رسول خدا این گونه سلام کرد:« السلام علیک یا رسول الله و رحمه الله و برکاته (سلام بر تو ای رسول خدا، و رحمت و برکات خدا بر تو باد.( پیامبر نیز در پاسخ فرمود:«و علیک السلام یا امیرالمومنین (و بر تو سلام باد ای امیرالمومنین.( از لقبی که رسول خدا به علی بن ابی طالب داد، تعجب کردم و به پیامبر گفتم:« ای رسول خدا، آنچه درباره پسرعمویم، علی، گفتی، از روی محبت و دوستی شخصی با او بود یا لقبی از ناحیه خداوند؟» رسول خدا فرمود:« نه، به خدا سوگند، آنچه درباره علی گفتم، با چشم خودم دیده ام.» پرسیدم:« ای رسول خدا چه دیدید؟» پیامبر فرموددر شب معراج به هر دری از درهای بهشت نظر می‌کردم، روی آن نوشته شده بود: علی بن ابیطالب از هفتاد هزار سال پیش از خلقت آدم امیرالمومنین بوده استابوذر علی علیه السلام را امیرالمومنین حقیقی می داند ابوذر غفاری به شدت بیمار شد تا آنجا که نزدیک بود از دنیا برود. در این شرایط علی بن ابیطالب علیه السلام را به عنوان وصی برگزید و وصیتهای خود را به آن حضرت کرد. به او گفتند: اگر به امیرالمومنین عمر بن خطاب وصیت میکردی نیکوتر و بهتر بود. ابوذر گفت: به خدا سوگند، که به امیرالمومنین حقیقی و حق وصیت کردم. علی همان مربی و صاحب زمین است که آرامش زمین به وجود اوست و اگر از او جدا شوید، از زمین بیگانه و زمین نیز با شما بیگانه میشود. جبرئیل علی علیه السلام را امیرالمومنین می داند 

اين لقب گرچه پيشتر نيز براي حضرت، به کار مي رفت اما،
به طور خاص در روز غدير، از سوي پيامبر اعظم (صلی الله و علیه و اله و سلم) براي آن بزرگوار تثبيت شد.
و در وجهي ديگر، تأکيد حضرت رسول(صلی الله و علیه و اله و سلم) بر ديگران براي استفاده از اين واژه در خطاب قرار دادن علي(علیه السلام)،
با هدف تثبيت امامت و ولايت حضرت علي(علیه السلام) بر مومنان و مسلمانان، بود.

حضرت رسول (صلی الله و علیه و اله و سلم) در اين روز پس از ايراد خطبه مشهور خود

و تعيين علي(علیه السلام) به عنوان جانشين خود و ولي مومنان،

به حاضران که تعداد آنها120 هزار تنذکر گرديده است، فرمود:

اي مردم برويد و به علي سلام کنيد و بگوئيد:

«السلام عليک يا اميرالمومنين!...»



:: برچسب‌ها: امیر المومنین,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393

مرد گفت: من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم.

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.

مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.

موعد عروسی فرا رسید.

زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود.

همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

۲۰سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت،

مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند.

مرد گفت: من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم.



:: برچسب‌ها: مرد گفت: من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم, ,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در دو شنبه 22 ارديبهشت 1393

مهربان باش.!

مردم اغلب بی انصاف ، بی منطق و خود محور اند... ولی آنان را ببخش
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند.... ولی مهربان باش
اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند.... ولی شریف و درستکار باش
نیکی های امروزت را فراموش می کنند.... ولی نیکوکار باش
بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچگاه کافی نباشد
و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان تو و خداوند است نه میان تو مردم !
 کوروش کبیر



:: برچسب‌ها: مهربان, کوروش, تو و خدا, نیکوکار, شریف, درستکار,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در یک شنبه 21 ارديبهشت 1393

خوشبختی و بد بختی

…………………………………………………………………………………………………………………

Prosperity makes friends , adversity tries them

خوشبختی ، دوستی ایجاد می کند و بدبختی ، آن را امتحان می کند .

…………………………………………………………………………………………………………………



:: برچسب‌ها: خوشبختی , بد بختی,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در پنج شنبه 18 ارديبهشت 1393

...تا لااقل شیرینی شکر به لبت برسد

در حج کسی را دیدم گفت التماس دعا دارم. گفتم التماس دعا یعنی چه؟ گفت یعنی حجی که آمده ام قبول کند.

گفتم خودت آن را قبول داری؟ گفت نه.

گفتم: اگر من بگویم قبول کند مرا هم می گیرند. می گویند صاحبش آن را قبول ندارد، آیا تو بیشتر از صاحبش دلت می سوزد.اقلا خودت اول بپذیر که خدا به تو توفیق داده است و تو را به سرزمین مکه آورده است.

...............................

نماز می خوانی و عبادت می کنی و خدا را می خوانی بگو الهی شکر. چهار پنج بار الهی شکر بگو تا لااقل شیرینی شکر به لبت برسد. کم کم از خدا ممنون می شوی.

دستگاه قلب و جان چنین است. از خدای خود که راضی شدید خدا هم از شما راضی می شود. می شوید راضیه مرضیه. شاکر و مشکور.

.............................................

طوبای محبت، برگرفته از سخنان عارف بالله مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی

جلد سه، صفحه 145. 146



:: برچسب‌ها: شیرینی شکر, دولابی, عارف,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در دو شنبه 15 ارديبهشت 1393

سؤال: قرآن گفته خلاف کنید، چوب می‌خورید، پس چرا بعضی‌ها خلافشان از ما بیشتر است، چوب نمی‌خورند؟

 

مثل را گوش بدهید برای خودتان خوب است، در آینده هم مادر شدید برای بچه‌تان بگویید. ممکن است بچه بگوید: شما که می‌گویید: آدم گناه کند رزقش کم می‌شود، چرا فلان گناهکار هی گناه می‌کند و رزقش هم کم نمی‌شود؟ این یک سؤال اعتقادی است. جوابش را من در یک مثال گفتم. شما چای که می‌خوری. اگر عطسه کنی. استکان تکان می‌خورد، یک قطره از این چای به عینک شما می‌چکد. یک قطره هم به لباست می‌چکد، یک مقداری هم به فرش می‌ریزد. سه قطره چکید به عینک، به لباس، به فرش! شما چه می‌کنید؟ اگر به عینک چکید، فوری پاک می‌کنی. اگر به لباس چکید، نمی‌شود لباس را فوری پاک کرد. می‌گویی: برویم خانه با ماشین بشوییم. اگر به قالی چکید، می‌گویی: قالی را نمی‌شود کاری کرد. می‌گذاریم شب عید این قالی را حسابی می‌شوییم. سه قطره سه جا چکید و سه کار کردید. برخورد متفاوت خداوند با خلافکاران.....خدا هم همین را می‌گوید. می‌گوید: اگر مؤمن خلاف کند، فوری حال او را می‌گیرم. تو امسال زکات ندادی، محصولات تو کم شد. قرآن می‌گوید: پارسال به تو دادیم، به فقرا ندادی، امسال باغ تو را خشک کردیم. در سوره‌ی فجر می‌گوید: بعضی‌ها می‌گویند: «ربِّی أکْرمنِ» (فجر/15) خدا امسال به ما داده است. «ربِّی أهاننِ» (فجر/16) امسال به ما نداده است. قرآن می‌گوید: «کلا  بل لّا تُکْرِمُون الْیتِیم» (فجر/17) پارسال به یتیم‌ها ندادی، امسال باغ تو خشک شد. «و لا تحضُّون على‏ طعامِ الْمِسْکِینِ» (فجر/18) به مسکین هم ندادی. «و تأْکُلُون الترُّاث أکْلًا لّمًّا» (فجر/19) ارث را خوردی، بدون اینکه بدانی صاحبی که از دنیا رفته، خمس بدهکار نیست، نماز بدهکار نیست. روزه بدهکار نیست. اصلاً به بدهکاری کار نداشتی، گفتی: مرده است، ارثش برای من است. گیر در خود تو است. چرا می‌گویی: «ربِّی أکْرمنِ» خدا امسال به ما داده است. «ربِّی أهاننِ» خدا امسال به ما نداده است. چرا گردن خدا می‌اندازی؟

 

درس نخواندی، رفوزه شدی؟ نرده روی حوض نگذاشتی، بچه‌ات در حوض افتاد. مراعات بهداشت را نکردی، مریض شدی. سیگار کشیدی، بیمار شدی. چرا گناه خودت را تقصیر دیگران می‌اندازی؟ در انتخاب داماد، هی گفتی: پسر خوشگل است، پسر ماشین دارد. پسر سرشناس است. مدرک پسر این است. اصلاً کاری نداشت که این پسر لقمه‌ی حلال خورده است، یا حرام؟ در چه خانواده‌ای تربیت شده است؟ نماز می‌خواند یا نمی خواند؟ کیلویی در پارک مرید او شده است. اگر کسی در پارک و سینما عروس و داماد را انتخاب کند بدون اینکه بداند خانواده‌اش چه کسی است، بعد هم تند از هم جدا می‌شوند. یک کیلو یک کیلو می‌خرند، یک تن یک تن طلاق می‌دهند. اگر به عینک چکید، فوری پاک می‌کنی. خدا می گوید: آدم‌هایی که مثل عینک بلور هستند، چون عینک بلور است، زود پاک می‌کنی. لباس به آن شفافی نیست، می‌گویی: باشد بعد. قالی را اصلاً کار نداری، شب عید با شیلنگ و دسته بیل می‌شویی. سه آیه در قرآن داریم. می‌گوید: اگر خوب ها زکات ندهند، نماز نخوانند، یا دختر و پسر مسلمان خلاف کنند، فوری حالشان را می‌گیریم. چون این مسلمان است. عمامه‌ی من اگر یک لک سیاه داشته باشد، فوری می شویم. چون در عمامه‌ی سفید نباید لک سیاه باشد. اما اگر پارچه سیاه بود، کار نداریم، پارچه سیاه است. قرآن می‌گوید: «و ما أصابکُمْ مِنْ مُصیبةٍ فبِما کسبتْ أیْدیکُمْ» (شوری/30) خیلی از کلمات قرآن را می‌فهمید. «و ما أصابکُمْ» آنچه به شما رسید، «مِنْ مُصیبةٍ» هر مصیبت و تلخی به شما رسید، «فبِما کسبتْ أیْدیکُمْ» بخاطر کاری است که کردید. این برای خوب‌ها!

 

اما کانادا چه می شود؟ قرآن می‌گوید: فعلاً با کانادا کار نداریم. «و جعلْنا لِمهْلِکِهِمْ موْعِداً» (کهف/59) برای هلاکتشان وعده می‌گذاریم، بگذار جاوید شاه بگویند، شاه جنایت می‌کرد، باز هم مردم جاوید شاه گفتند. سال 57 مرگ بر شاه هم می‌گویند. یعنی فعلاً پارچه را کار نداریم. بعد در خانه با مشت یا ماشین لباس‌شویی به حسابش می‌رسیم. اما قالی، بعضی‌ها را اصلاً در دنیا کار نداریم. اصلاً عراق یک مرگ بر صدام نگفت. یعنی صدام جنایتکاری بود که تا آخر عمرش هیچکس مرگ بر صدام نگفت. ولی بالاخره قرآن می‌گوید: صدام مثل قالی است. برای قیامت می‌گذاریم. «إِنّما نُمْلی‏ لهُمْ لِیزْدادُوا» (آل‌عمران/178) بعضی خلافکارها را کار نداریم و برای قیامت گذاشتیم. پس ببینید عینک فوری، لباس بعداً و قالی آخر سال است. مؤمن اگر خلاف کند، فوری حال او را می‌گیریم. فاسق و فاجر اگر خلاف کنند برای زمان خاصی می‌گذاریم. فاجر، فاجر، اصلاً در دنیا کار نداریم، برای آخر سال می‌گذاریم. منتهی هرچه آخر برود، سخت‌تر می‌شود. فوری نرم است، مثل دستمال کاغذی و عینک است. خانه که رفت، از نرمی بیرون می‌آید، مشت و مال می‌شود. قالی که شد دسته بیل می‌شود.

 

سؤال: شما می‌گویید: قرآن گفته خلاف کنید، چوب می‌خورید، پس چرا بعضی‌ها خلافشان از ما بیشتر است، چوب نمی‌خورند؟ جواب: خداوند سه رقم عذاب دارد. مؤمنین را فوری عذاب می‌کند. فاسقین را مهلت می‌دهد، فاسق، فاسقین را برای آخرت می‌گذارد.

 

استاد قرائتی

.



:: برچسب‌ها: سؤال: شما می‌گویید: قرآن گفته خلاف کنید, چوب می‌خورید, پس چرا بعضی‌ها خلافشان از ما بیشتر است, چوب نمی‌خورند؟,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در یک شنبه 14 ارديبهشت 1393

- نیاز انسان به خنده و شادی

 

- نیاز انسان به خنده و شادی

 

...........ما یک خنده‌ی حلالی باید به مردم بدهیم، که مردم وقتی می‌خواهند بخندند، گرفتار جرم نشوند، طرف خسته شده است، می‌خواهد بخندد، خسته شده است می‌خواهد بخندد! خود پیغمبر یک بار خیلی خسته بود، گفت: فلانی کجاست که بیاید و من را بخنداند؟ یک روز یک عربی آمد، به پیغمبر گفت: این خرماها هدیه! پیغمبر هم گفت: دست شما درد نکند، خوشحال شد و خرما را خورد، وقتی خورد گفت: پولش را بده ببینم! اول گفت: هدیه! وقتی خورد گفت: پولش را بده! حضرت خنده‌اش گرفت. این خاطره بود، یک بار که پیغمبر خسته شده بود، گفت آن عرب پیدا شود و باز ما را بخنداند. یکی از مراجع بزرگوار، آخر عمرشان یک گرفتگی پیدا کردند که پزشک گفت: یک کسی باید بیاید و ایشان را بخنداند، خنده درمان است. نه فرح! آخر بعضی‌ها کارشان دلقک بازی است. اصلاً نگاهش که می‌کنی دلقک است. ما خلیفه‌ی خدا هستیم، دلقک نیستیم. من خودم دو سه بار، در بحث‌هایم به طور طبیعی می‌خندانم. دو سه بار به طور طبیعی می‌خندانم. ولی من را می‌بینند نمی‌گویند: آقای قرائتی جک گو! می‌گویند: آقای قرائتی معلم درسهایی از قرآن! یعنی لقب من اسلامی و قرآنی است، منتهی در بحث‌هایم یکی دو مرتبه هم می‌خندانم. مردم خنده‌ی حلال می‌خواهند. ..

 

حالا نوه‌های ما می‌خواهند مهمانی کنند، یک پروژه است.

 

.... می‌شود با یک آش ساده‌ای، آدم دور هم جمع بشود و آش بخورد و صفا کند و بگوید و بخندد، مثل اینکه مادران ما همین کار را می‌کردند. بچه بودم، مادر ما یک دیگ آش می‌پخت، همه‌ی همسایه‌ها دور هم جمع می‌شدند، با همان آش بهترین... حالا نوه‌های ما می‌خواهند مهمانی کنند، یک پروژه است. اصلاً وقتی می‌خواهند مهمانی کنند، انگار می‌خواهد یک حادثه‌ای رخ بدهد. مهمانی ساده، مهمانی اشرافی! جلوی اشرافی را هم نمی‌شود گرفت.

 

یک کسی دارد خوب خرج کند. قرآن می‌گوید: «عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ» (بقره/236) از خانمت خواستی جدا شوی، اگر پول داری، یک پول خوب بده به خانم! پول نداری یک پول کمی بده! بالاخره یک عمری با هم زندگی کرده‌اید، حالا به هر دلیلی از هم جدا می‌شوید، «مَتِّعُوهُنَّ بِإِحْسانٍ او أَوْ سَرِّحُوهُن‏ بِإِحْسانٍ» {«فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» (بقره/231)} جدا می‌شوید، روی کینه و فحش نباید باشد. روی محبت باشد. یک خورده باید زندگی را آسانش کنیم. اشکالی نداشته باشد که آدم اینطوری باشد.

----------------------------------

استاد قرائتی

.



:: برچسب‌ها: استاد قرائتی, مهمانی, خنده حلال, جدا شدن,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393

زندگی

زندگی بال و پری دارد ،

با وسعت مرگ.

پرشی دارد،

به اندازه ی عشق.

زندگی چیزی نیست

-که لب طاقچه ی عادت-

از یاد من و توبرود.

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.

زندگی سوت قطاری است.

که در خواب پلی می پیچد.

----------------------------------------------------------

زندگی آبتنی در حوضچه ی " اکنون" است!

و آدمی چه دیر می فهمد انسان یعنی عجالتاَ!



:: برچسب‌ها: سهراب سپهری, زندگی,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393

تحول.سنگ ریزه ی آگاهی

کوچکترین تحول همانند سنگ ریزه ای است

که به درون برکه ای پرتاب می شود

امواج بسیاری به گرد آن شکل می گیرند.

سنگ ریزه ی آگاهی نیز با برکه ی ذهن ما چنین کند!!

"آنتونی رابینز"



:: برچسب‌ها: تحول, آنتونی رابینز, ,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393

حکایت بانک زمان

تصور کنید حساب بانکی دارید که در آن هر روز صبح 86400 تومان به حساب شما واریز می گردد و شما فرصت دارید تا همه پول ها را خرج کنید چون آخر وقت حساب شما خود به خود خالی می گردد.

در این صورت شما چه خواهید کرد؟

البته سعی می کنید تا آخرین ریال را خرج کنید!

هر یک از ما یک چنین حساب بانکی داریم؛ حساب بانکی زمان!

هر روز صبح زمان شما 86400 ثانیه واریز و تا پایان شب به پایان می رسد . هیچ برگشتی در کار نیست و هیچ مقداری از این زمان به فردا اضافه نمی شود......

باور کنید هر لحظه گنج بزرگی است! گنجتان را آسان از دست ندهید!

به یاد داشته باشید : زمان به خاطر هیچکس منتظر نمی ماند!

فراموش نکنیم:

دیروز به تاریخ پیوست.

فردا معما است.

 و امروز هدیه است!

منبع : لطفا گوسفند نباشید



:: برچسب‌ها: حکایت بانک زمان, فردا, امروز, لطفا گوسفند نباشید,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در یک شنبه 7 ارديبهشت 1393

همه جانبه فکر کردن

ساختمان كتابخانه انگلستان قديمي بود و تعمير آن نيز فايده اي نداشت. قرار بر اين شد كتابخانه جديدي ساخته شود. اما وقتي ساخت بنا به پايان رسيد، كارمندان كتابخانه براي انتقال ميليون ها جلد كتاب دچار مشكلات ديگر شدند.
يك شركت انتقال اثاثيه از دفتر كتابخانه خواست كه براي اين كار سه ميليون و پانصد هزار پوند بپردازد تا اين كار را انجام دهد. اما به دليل فقدان سرمايه كافي، اين درخواست از سوي كتابخانه رد شد. فصل باراني شدن فرا رسيد. اگر كتابها بزودي منتقل نمي شد خسارات سنگين فرهنگي و مادي متوجه كتابخانه مي گرديد. رييس كتابخانه بيشتر نگران شد و بيمار گرديد.
روزي، كارمند جواني از دفتر رييس كتابخانه عبور كرد. با ديدن صورت سفيد و رنگ پريده رييس، بسيار تعجب كرد و از او پرسيد كه چرا اينقدر ناراحت است.
رييس كتابخانه مشكل كتابخانه را براي كارمند جوان تشريح كرد، اما برخلاف توقع وي، جوان پاسخ داد: سعي مي كنم مساله را حل كنم. روز ديگر، در همه شبكه هاي تلويزيوني و روزنامه ها آگهي منتشر شد به اين مضمون: همه شهروندان مي توانند به رايگان و بدون محدوديت كتابهاي كتابخانه انگلستان را امانت بگيرند و بعد از بازگرداندن آن را به نشاني زير تحويل دهند.
نتيجه اي كه از اين حكايت مي توان گرفت چيست ؟
-هنگام مواجه با مشكلات چه ميزان از نظرات ديگران استفاده مي نماييم؟
-چه ميزان از مشكلات ما مي تواند تسلط افكار و پيش فرض هاي ثابت ما باشد ؟



:: برچسب‌ها: نظرات خلاق و جدید را جدی بگیرید, ,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در پنج شنبه 4 ارديبهشت 1393

مادر

تقدیم به مادرم و همه ی مادران دوست داشتنی:

قدر تمام لحظه هایم بیقراری کرد
خون دلش را خورد و در من عشق جاری کرد


من بی خبر هر وقت و هر جایی سفر رفتم
مادر به پای من نشست و خانه داری کرد


فصل زمستان، فصل کرسی، باز هم مادر
با یک لحاف گرم دنیا را بهاری کرد


هر جا بریدم دوخت و با گریه هایم سوخت
هر جا که بی طاقت شدم...او بردباری کرد


گاهی پدر خم شد ستون زندگی لرزید
مادر دوباره ایستاد و استواری کرد

............................

امام صادق(علیه السلام):

در ذیل آیه شریفه«اناانزلناه فی ‏لیلة‏القدر»؛ می‏فرماید: منظور از«لیلة‏ القدر» فاطمه(سلام الله علیها) است. هرکس اورا آن گونه که سزاوار است، بشناسد، «لیلة‏القدر» را درک کرده است.


بحارالانوار، ج 43، ص 65، حدیث 580.



:: برچسب‌ها: مادر, حضرت فاطمه سلا م الله علیها, ,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در سه شنبه 2 ارديبهشت 1393

 

خوشبختی یعنی خداوند آنقدر عزیزت کند که وجودت آرام بخش دیگران باشد و تو آنقدر خوشبختی که خدا ترا مادر آفرید...

 

سالروز میلاد زهرا اطهر(علیها السلام) و روز مادر و زن بر شما مبارک

....................................................

تو ای محرم ترین یارم

تو ای مونس و غمخوارم

به نام نامی مادرهمیشه دوستت دارم

...............................................

 



:: برچسب‌ها: مادر, خوشبختی, محرم ترین, حضرت زهرا, ,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در یک شنبه 31 فروردين 1393

شیطان شوخی نیست

استاد :

شیطان شوخی نیست

وقتی مکرر اشتباهی را تکرار و توجیه می کنی ...وقتی آرامش نداری و دچار اضطراب هستی.....وقتی احساس می کنی مسیر زندگی ات درست نیست ... بدان حضورش را درزندگی ات جدی نگرفتی

وقتی دنیا   کعبه آمال تو شده و جز به هوس و لذات ناپایدار آن چیزی نمی بینی ...چند قدم آن طرف تر را نمی بینی ...با خدا قهری...هی گله و شکایت می کنی ...احساس می کنی با همه چیز در جنگ هستی ...

از سادگی ولی پاکی ...از کمی ولی حلال و طیب دور هستی ...

........

آری ما اغلب شیطان را ، حضورش را و قدرت اغواگری اش را جدی نمی گیریم

ما شیطان شناسی یمان را تقویت نمی کنیم!

شیطان شوخی نیست ...عزم چندین هزار ساله دارد برای به انحراف کشیدن زندگی آدم ها.خودش گفته که از هیچ چیز مضایقه نکند برای به آتش کشیدن زندگی ابدی آدم ها.

شیطان دشمن قسم خوده ی ماست. این را باور کنیم که ؛ شیطان دشمن قسم خوده ی ماست .



:: برچسب‌ها: شیطان شناسی,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در پنج شنبه 28 فروردين 1393

یا ابوالفضل

شهید آیت الله مرتضی مطهری: تقریباً یك سنتى است كه در تاسوعا ذكر خیرى از وجود مقدس ابوالفضل العبّاس (سلام اللَّه علیه) مى‌‏شود. مقام جناب ابوالفضل بسیار بالاست. ائمّه ما فرموده‏اند: «انَّ لِلْعَبّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَاللَّهِ یَغْبَطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهَداءِ» عبّاس مقامى نزد خدا دارد كه همه شهدا غبطه مقام او را مى‏‌برند.

 متأسفانه تاریخ از زندگى آن بزرگوار اطلاعات زیادى نشان نداده؛ یعنى اگر كسى بخواهد كتابى در مورد زندگى ایشان بنویسد مطلب زیادى پیدا نمى‏‌كند. ولى مطلب زیاد به چه درد مى‏خورد؟

گاهى یك زندگى یك روزه یا دوروزه یا پنج روزه یك نفر كه ممكن است شرح آن بیش از پنج صفحه نباشد، آنچنان درخشان است كه امكان دارد به اندازه دهها كتاب ارزش آن شخص را ثابت كند، و جناب ابوالفضل العبّاس چنین شخصى بود.

در شب عاشورا اول كسى كه نسبت به اباعبداللَّه اعلام یارى كرد، همین برادر رشیدش ابوالفضل بود... آنچه كه در تاریخ مسلم است، ابوالفضل بسیار رشید، بسیار شجاع، بسیار دلیر، بلند قد و خوشرو و زیبا بود (وَ كانُ یُدْعى‏ قَمَرَ بنى هاشم) كه او را «ماه بنى هاشم» لقب داده بودند.

اینها حقیقت است. شجاعتش را البته از على علیه‌السلام به ارث برده است. داستان مادرش حقیقت است كه على به برادرش عقیل فرمود: عقیل! زنى براى من انتخاب كن كه «وَلَدَتْهَا الْفُحولَةُ» از شجاعان به دنیا آمده باشد. «لِتَلِدَ لى فارِساً شُجاعاً» دلم مى‏‌خواهد از آن زن فرزند شجاع و دلیرى به دنیا بیاید. عقیل، امّ البنین را انتخاب مى‌‏كند و مى‌‏گوید این همان زنى است كه تو مى‏‌خواهى. تا این مقدار حقیقت است. آرزوى على در ابوالفضل تحقق یافت.

روز عاشورا مى‌‏شود، بنابر یكى از دو روایت، ابوالفضل مى‏‌آید جلو، عرض مى‏كند برادر جان، به من هم اجازه بفرمایید، این سینه من دیگر تنگ شده است، دیگر طاقت نمى‌‏آورم، مى‌‏خواهم هرچه زودتر جان خودم را قربان شما كنم.

من نمى‏‌دانم روى چه مصلحتى- خود ابا عبداللَّه بهتر مى‌‏دانست- فرمود: برادرم! حالا كه مى‏‌خواهى بروى، پس برو بلكه بتوانى مقدارى آب براى فرزندان من بیاورى. (این را هم عرض كنم لقب «سقّا» (آب‏آور) قبلًا به حضرت ابوالفضل داده شده بود، چون یك نوبت یا دو نوبت دیگر در شبهاى پیش ابوالفضل توانسته بود برود، صف دشمن را بشكافد و براى اطفال ابا عبداللَّه آب بیاورد. این‏‌جور نیست كه سه شبانه روز آب نخورده باشند؛ خیر، سه شبانه روز بود كه [از آب‏] ممنوع بودند، ولى در این خلال توانستند یكى دو بار آب تهیه كنند. از جمله در شب عاشورا تهیه كردند، حتى غسل كردند، بدن‌هاى خودشان را شستشو دادند). فرمود: چَشم.

حالا ببینید چه منظره باشكوهى است، چقدر عظمت است، چقدر شجاعت است، چقدر دلاورى است، چقدر انسانیّت است، چقدر شرف است، چقدر معرفت است، چقدر فداكارى است! یك‌تنه خودش را به این جمعیت مى‏‌زند.

مجموع كسانى را كه دور این آب را گرفته بودند چهارهزار نفر نوشته‌‏اند. خودش را وارد شریعه فرات مى‏‌كند. اسب خودش را داخل آب مى‌‏برد.

این را همه نوشته‌‏اند: اول، مشكى را كه همراه دارد پر از آب مى‏‌كند و به دوش مى‏‌گیرد. تشنه است، هوا گرم است، جنگیده است، همین طورى كه سوار است تا زیر شكم اسب را آب گرفته است، دست مى‏‌بَرد زیر آب، مقدارى آب با دو مشت خودش تا نزدیك لب‌هاى مقدس مى‏‌آورد. آنهایى كه از دور ناظر بوده‌‏اند گفته‌‏اند اندكى تأمل كرد، بعد دیدیم آب نخورده بیرون آمد. آبها را روى آب ریخت. آنجا كسى ندانست كه چرا ابوالفضل آب نیاشامید، اما وقتى بیرون آمد یك رجزى خواند كه در این رجز مخاطبْ خودش بود نه دیگران. از این رجز فهمیدند چرا آب نیاشامید. دیدند در رجزش دارد خودش را خطاب مى‌‏كند، مى‌‏گوید:

یا نَفسُ مِن بَعدِ الحُسینِ هونى / وَ بَعدَهُ لاكُنْتُ انْ تَكونى‏

هذَا الْحُسَیْنُ شارِبُ الْمَنونِ / وَ تَشْرَبینَ باردَ الْمَعینِ‏

هیهاتَ ما هذا فِعالُ دینى / و لافعالُ صادقِ الْیَقینِ

اى نفس ابوالفضل! مى‏‌خواهم دیگر بعد از حسین زنده نمانى. حسین دارد شربت مرگ مى‏‌نوشد، حسین با لب تشنه در كنار خیمه‌‏ها ایستاده است و تو مى‌‏خواهى آب بیاشامى؟! پس مردانگى كجا رفت؟ شرف كجا رفت؟ مواسات كجا رفت؟ همدلى كجا رفت؟ مگر حسین امام تو نیست؟ مگر تو مأموم او نیستى؟ مگر تو تابع او نیستى؟

هرگز دین من به من اجازه نمى‌‏دهد، هرگز وفاى من به من اجازه نمى‌‏دهد. ابوالفضل در برگشتن مسیر خودش را عوض كرد، خواست از داخل نخلستان برگردد (قبلًا از راه مستقیم آمده بود) چون مى‌‏دانست همراه خودش یك امانت گرانبها دارد. تمام همّتش این است كه این آب را به سلامت برساند، براى اینكه مبادا تیرى بیاید و به این مشك بخورد و آبها بریزد و نتواند به هدف خودش نائل شود.

در همین حال بود كه یكمرتبه دیدند رجز ابوالفضل عوض شد. معلوم شد حادثه تازه‌‏اى پیش آمده است. فریاد كرد:

وَاللَّهِ انْ قَطَعْتُموا یَمینى / انّى احامى ابَداً عَنْ دینى‏

وَ عَنْ امامٍ صادِقِ الْیَقینِ / نَجْلُ النَّبِىِّ الطّاهِرِ الْامینِ‏

به خدا قسم اگر دست راست مرا هم قطع كنید، من دست از دامن حسین بر نمى‌دارم.

طولى نكشید كه رجز عوض شد:

یا نَفسُ لا تَخْشَ مِنَ الْكُفّارِ / وَابْشِرى بِرَحْمَةِ الْجَبّارِ

مَعَ النَّبِىِّ السَّیِّدِ الُمخْتارِ / قَدْ قَطَعوا بِبَغْیِهِمْ یَسارى

در این رجز فهماند كه دست چپش هم بریده شده است. این گونه نوشته‏‌اند: با آن هنر فروسیّتى كه [در او] وجود داشته است، به هر زحمت بود این مشك آب را چرخاند و خودش را روى آن انداخت. دیگر من نمى‌‏گویم چه حادثه‌‏اى پیش آمد، چون خیلى جانسوز است.

در میان كسانى كه اباعبداللَّه علیه‌السلام خود را به بالین آنها رسانید، هیچ كس وضعى دلخراش‏تر و جانسوزتر از برادرش اباالفضل العبّاس براى او نداشت؛ برادرى كه حسین علیه‌السلام خیلى او را دوست مى‏‌دارد و یادگار شجاعت پدرش امیرالمؤمنین است.

در جایى نوشته‏‌اند اباعبداللَّه علیه‌السلام به او گفت: برادرم «بِنَفْسى انْتَ» عبّاس جانم! جان من به قربان تو.

این خیلى مهم است. عباس در حدود بیست و سه سال از اباعبداللَّه علیه‌السلام كوچكتر بود (اباعبداللَّه 57 سال داشتند و عبّاس یك مرد جوان 34 ساله بود). اباعبداللَّه به منزله پدر اباالفضل از نظر سنّى و تربیتى به شمار مى‏‌رفت، آنوقت به او مى‏گوید: برادر جان! «بِنَفْسى انْتَ» اى جان من به قربان تو!.

اباعبداللَّه كنار خیمه منتظر ایستاده است. یك وقت فریاد مردانه اباالفضل را مى‏‌شنود.وقتى كه حسین علیه‌السلام به بالاى سر او مى‌‏آید، مى‌‏بیند دست در بدن او نیست، مغز سرش با یك عمود آهنین كوبیده شده و به چشم او تیر وارد شده است.

بى جهت نیست كه گفته‏اند: «لَمّا قُتِلَ الْعَبّاسُ بانَ الْانْكِسارُ فى وَجْهِ الْحُسَیْنِ» عبّاس كه كشته شد، دیدند چهره حسین شكسته شد. خودش فرمود: «الْانَ انْقَطَعَ ظَهْرى وَ قَلَّتْ حیلَتى».

امّ البنین مادر حضرت ابوالفضل در حادثه كربلا زنده بود ولى در كربلا نبود، در مدینه بود. در مدینه بود كه خبر به او رسید كه در حادثه كربلا قضایا به كجا ختم شد و هر چهار پسر تو شهید شدند.

این بود كه این زن بزرگوار به قبرستان بقیع مى‌‏آمد و در آنجا براى فرزندان خودش نوحه سرایى مى‌‏كرد. نوشته‌‏اند اینقدر نوحه سرایى این زن دردناك بود كه هر كه مى‏‌آمد گریه مى‏‌كرد، حتى مروان حكم كه از دشمن ترین‏ دشمنان بود. 

این زن گاهى در نوحه سرایى خودش همه بچه‌هایش را یاد مى‏‌كند و گاهى بالخصوص ارشد فرزندانش را. ابوالفضل، هم از نظر سنى ارشد فرزندان او بود، هم از نظر كمالات جسمى و روحى.

من یكى از دو مرثیه‌‏اى را كه از این زن به خاطر دارم براى شما مى‌‏خوانم. به‌‏طور كلى عربها مرثیه را خیلى جانسوز مى‏‌خوانند. این مادر داغدیده در این مرثیه جانسوز خودش گاهى این گونه مى‌‏خواند، مى‏‌گوید:

یا مَنْ رَأَى الْعَبّاسَ كَرَّ عَلى‏ جَماهیرِ النَّقَدِ  /  وَ وَراهُ مِنَ ابْناءِ حَیْدَرَ كُلُّ لَیْثٍ ذى لَبَدٍ

انْبِئْتُ أنَّ ابْنى اصیبَ بِرَأْسِهِ مَقْطوعَ یَدٍ  / وَیْلى عَلى‏ شِبْلى امالَ بِرَأْسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ

لَوْ كانَ سَیْفُكَ فى یَدَیْكَ لَما دَنى‏ مِنْكَ احَدٌ

مى‏‌گوید اى چشم ناظر، اى چشمى كه در كربلا بودى و آن مناظر را مى‌‏دیدى، اى كسى كه در كربلا بودى و مى‏‌دیدى، اى كسى كه آن لحظه را تماشا كردى كه شیر بچه من ابوالفضل از جلو، شیربچگان دیگر من پشت سرش بر این جماعت پست حمله برده بودند، اى چنین شخصى، اى حاضر وقعه كربلا، براى من یك قضیه‌‏اى نقل كرده‌‏اند، من نمى‌‏دانم راست است یا دروغ، آیا راست است؟

به من این‌‏جور گفته‏‌اند، در وقتى كه دستهاى بچه من بریده بود، عمود آهنین به فرق فرزند عزیز من وارد شد، آیا راست است؟ بعد مى‌‏گوید ابوالفضل، فرزند عزیزم! من خودم مى‏‌دانم اگر تو دست مى‌‏داشتى مردى در جهان نبود كه با تو روبرو بشود. اینكه آمدند چنین جسارتى كردند براى این بود كه دستهاى تو از بدن بریده شده بود.

و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم. و صلّى اللَّه على محمّد و آله الطاهرین‏ (مجموعه‌‏آثار‌استاد‌شهید‌مطهرى، ج‏17 ص 97 و 260 و 360)



:: برچسب‌ها: ابوالفضل, ام البنین,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در دو شنبه 25 فروردين 1393

مدعیان رفاقت

الهی مدعیان رفاقت تا مرزی با انسان می مانند

عده ای تا مرز منفعت ...

عده ای تا مرز مال..

عده ای تا مرز جان ..

عده ای تا مرز آبرو...

و همگی تا مرز این دنیا...

الهی تو بی انتهایی و تا ابد می مانی

الهی برایمان تو بمان!



:: برچسب‌ها: دنیا, مال, آبرو, جان, ,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در شنبه 23 فروردين 1393

مشکل

برخی اوقات مشکل از آنجا کلید می خورد که به طمع طعمه قلاب را نمی بینیم!



:: برچسب‌ها: مشکل,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در پنج شنبه 21 فروردين 1393

سکوت آدم های خوب!

 

دنیا پر از تباهی است نه به خاطر وجود آدم های بد

 

بلکه به خاطر سکوت آدم های خوب!

 

قال على علیه السلام : مَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرُ المُؤمِنِ وَمَن نَهى عَنِ المُنكَرِ أَرغَمَ أَنفَ المُنافِقِ وَأَمِنَ كَيدَهُ؛

 

هر كس امر به معروف كند به مؤمن نيرو مى‏ بخشد و هر كس نهى از منكر نمايد بينى منافق را به خاك ماليده و از مكر او در امان مى‏ ماند.

 

كافى،ج2، ص50، ح

 



:: برچسب‌ها: سکوت آدم های خوب!امر به معروف, نهی از منکر,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در چهار شنبه 20 فروردين 1393

نانت را خودت بخور ، حرفت را هم خودت بزن ، من برای اینم که به حق برسی!

 

 دموکراسی می گوید: رفیق حرفت را خودت بزن، نانت را من می خورم!

مارکسیسم می گوید: نانت را خودت بخور ، حرفت را من می زنم!

فاشیسم می گوید : نانت را من میخورم ، حرفت را هم من می زنم ، تو فقط برای من کف بزن!

اسلام حقیقی می گوید: نانت را خودت بخور ، حرفت را هم خودت بزن ، من برای اینم که به حق برسی!

اسلام دروغین می گوید:تو نانت را بیاور بده به ما،ما قسمتی از آن را جلویت می اندازیم و تو حرف بزن ... اما حرفی را که ما می گوییم!

 

(معلم،دکتر علی شریعتی)



:: برچسب‌ها: شریعتی, اسلام حقیقی, نان, حق,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در سه شنبه 19 فروردين 1393

دست پر مهر مادر

دست پر مهر مادر
تنها دستی است،
که اگر کوتاه از دنیا هم باشد،
از تمام دستها بلند تر است…

mother,s hand full of love
 is Single hand,
If  it is short of the world; - She dies-
it is longer than All hands...


  



:: برچسب‌ها: دست پر مهر مادر,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در دو شنبه 18 فروردين 1393

مسیر زندگی را خودتان مشخص کنید وگرنه دیگران مسیرتان را خواهند نوشت

ساندويچ فروش و پسرش
مردي در كنار جاده، دكه اي درست كرده بود و در آن ساندويچ مي فروخت. چون گوشش سنگين بود، راديو نداشت. چشمش هم ضعيف بود، بنابراين روزنامه هم نمي خواند. او تابلويي بالاي سر خود گذاشته بود و محاسن ساندويچ هاي خود را شرح داده بود. خودش هم كنار دكه اش مي ايستاد و مردم را به خريدن ساندويچ تشويق مي كرد و مردم هم مي خريدند.
كارش بالا گرفت بنابراين كارش را وسعت بخشيد به طوري كه وقتي پسرش از مدرسه بر مي گشت به او كمك مي كرد. سپس كم كم وضع عوض شد. پسرش گفت: «پدر جان، مگر به اخبار راديو گوش نداده اي؟ اگر وضع پولي كشور به همين منوال ادامه پيدا كند كار همه خراب خواهد شد و شايد يك كسادي عمومي به وجود آيد. بايد خودت را براي اين كسادي آماده كني.»
پدر با خود فكر كرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته و به اخبار راديو گوش مي دهد و روزنامه هم مي خواند، پس حتماً آنچه مي گويد صحيح است. بنابراين كمتر از گذشته، نان و گوشت سفارش مي داد و تابلوي خود را هم پايين آورد و ديگر در كنار دكه خود نمي ايستاد و مردم را به خريد ساندويچ دعوت نمي كرد. فروش او ناگهان شديداً كاهش يافت.
او سپس رو به فرزند خود كرد و گفت: «پسر جان حق با توست. كسادي عمومي شروع شده است.»



:: برچسب‌ها: مسیر زندگی را خودتان مشخص کنید وگرنه دیگران مسیرتان را خواهند نوشت,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در یک شنبه 17 فروردين 1393

تفسیری از سوره ناس

بسم الله الرحمن الرحیم
1- قل اعوذ برب الناس
2-ملک الناس
3- اله الناس
4- من شر الوسواس الخناس
5- الذی یوسوس فی صدور الناس
6- من الجنه والناس

In the name of Allah the beneficent the compassionate

1- Say: I take refugee with the Lord of men

2- The king of men

3- The God of men

4- From the evil of the slinking whisperer

5- Who whispers in the breasts of men

6- Of jinn and men

« ربّ »: به معني پرورش دهنده و راهنما و سرپرست و پاسدار است . « ملک »: به معني مالک حاکم متصرّف است « إله »: به معني والاي چيره - غالب است . . . در اين صفات ، حمايت و حفاظت از شرّي است که به سينه ها مي خزد . . . سينه ها هم نمي دانند چگونه به دفع آن بکوشند، چون شرّ نهان و پنهان است .

.. وسوسه : صداي پنهان و نهان است . خنُوس که مصدر " خَنّاس "است به معني پنهان شدن و برگشتن است . « خنّاس «کسي است که سرشت او چنان است که بسيار پنهان مي شود و بسيار برمي گردد و بازمي گردد.

نصّ قرآني نخستين صفتي که بيان مي دارد عبارت است از:

الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ 4

وسوسه گري که واپس مي رود

الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ5

وسوسه گري است که در سينه هاي مردمان به وسوسه مي پردازد

آن گاه ماهيّت او را معيّن و مشخّص مي نمايد: مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ6 از جنّيها و انسانها.

اين ترتيب انسان را آگاه و هوشيار مي گرداند تا حقيقت وسوسه گري شناخته شود که واپس مي رود. اين بيدارباش و هوشيارباش بعد از صفتي مي آيد که از او در آغاز سخن ، ذکر گرديده است . همچنين اين ترتيب بدان منظور است راه و شيوه اي ساخته و روشن گردد که شرّ او بدان تحقّق مي پذيرد و پياده مي گردد تا براي دفع آن يا پائيدن آن آمادگي پيدا شود.

پس انسان وقتي که پس از اين تشويق و ترغيب و هوشيارباش و بيدارباش مي داند که وسوسه گري که واپس مي رود در سينه هاي مردمان نهاني و پنهاني به وسوسه مي پردازد، و او جنّ است و نهان است ، و يا او از جنس مردمان است ، مردماني که بسان دسيسه بازي جنّيان در سينه هاي آدميان به دسيسه بازي مي پردازند، و بسان وسوسۀ شياطين به وسوسه کردن دست مي يازند . . . وقتي که نفس انسان متوجّه اين گرديد، خودش را آماده براي دفاع مي سازد، در حالي که از کمينگاه و محلّ ورود و راه و روش وسوسه گران اطّلاع پيدا کرده است!

نمي دانيم وسوسه کردن جنّيان چگونه انجام مي گيرد و به اتمام مي رسد. و ليکن آثار وسوسه جنّيان را در واقعيّت نفسها و در واقعيّت زندگي مي يابيم ، و مي دانيم پيکار ميان آدم و ابليس از قديم بوده است ، .. امّا در اين پيکار، يزدان انسان را بدون اسلحه رها نکرده است . بلکه سپري از ايمان براي او ترتيب داده است ، و از ياد و ذکر خدا. توشه اي برايش مهيّا نموده است ، و از پناه بردن و خود را به جوار قادر متعال انداختن اسلحه اي برايش ساخته است . . . هر گاه انسان از سپر و توشه و اسلحه خود غافل گردد در اين صورت او است که سرزنش مي گردد و لومه مي شود.

از ابن عبّاس - رضي الله عنهما - روايت شده است که گفته است : پيغمبر خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرموده است :

الشيطان جاثم على قلب ابن آدم فإذا ذكر الله تعالى خنس , وإذا غفل وسوس

اهريمن بالاي دل آدميزاد چمباتمه زده است . هر گاه آدميزاد به ذکر خداوند بزرگوار بپردازد اهريمن واپس مي رود و به ترک او مي گويد. و هر گاه آدميزاد از خدا غافل گردد به وسوسه مي پردازد.

ما انسانها از وسوسه هاي آدميزادگان چيزهاي زيادي سراغ داريم . چيزهائي را سراغ داريم که از وسوسۀشياطين شديدتر و بدتر است ! رفيق بدي که به دسيسۀشرّ مي پردازد و آن را به دل رفيق خود و به عقل رفيق خود مي اندازد، از راهي که و به گونه اي که حساب آن را نمي کند، و از راهي که و به گونه اي که آن را نمي پايد و مواظب آن نمي گردد، چون او را رفيق امين مي داند! و سخن چيني که سخن را مي آرايد، و آن را مي برد و مي آورد، تا چنين جلوه گر مي آيد که سخن او حقّ آشکاري است و هيچ گونه شکّ و ترديدي در آن نمي ماند . . . فروشندۀ شهواتي که از راه هاي غريزه وارد مي شود و به گول زدن مي پردازد، و چيزي او را نمي راند و به دفع آن نمي کوشد مگر بيداري دل و مدد خدا . . . ده ها وسوسه گري که واپس مي روند و دامها را مي گسترند و آنها را مي پوشانند و پنهان مي گردانند، و با آنها از راه هاي نهان دلها به دلها داخل مي شوند، راه هاي نهاني که مي شناسند و سراغ دارند، يا آنها را جستجو مي نمايند و پيدا مي کنند . . . همچون آدميزادگاني از جنّيها شرورتر و بدترند و نهاني تر از آنان به دلها راه پيدا مي کنند!

نگرش ديگري در ميان است ، نگرشي که داراي محتوا و معناي والائي در موصوف کردن وسوسه گر با صفت « خنّاس « يعني واپس رونده است . . . اين صفت از يک سو بر نهان شدن و پنهان گرديدن وسوسه گر دلالت دارد. وسوسه گر نهان مي شود و پنهان مي گردد تا فرصت دست مي دهد. آن وقت آهسته آهسته حرکت مي کند و به وسوسه کردن مي پردازد. ولي از ديگر سو پيام ضعف خود را به کسي مي دهد که بيدار مي شود و به نيرنگ او پی مي برد، و راه هاي نفوذي سينۀ خود را مي بندد. وسوسه گر - چه از جنّيها باشد و چه از انسانها - وقتي که با او مبارزه و مقابله شود واپس مي کشد، و از آنجا که آمده است برمي گردد، و سر به گريبان مي نهد و مخفي مي گردد و پنهان و نهان مي شود. يا بدانگونه درمي آيد که پيغمبر بزرگوار صلّي الله عليه وآله وسلّم در مثال دقيق خود آن را به تصوير کشيده است :فإذا ذكر الله تعالى خنس , وإذا غفل وسوس .هر گاه آدميزاد به ذکر خداوند بزرگوار بپردازد اهريمن واپس مي رود و ترک او مي گويد، و هر گاه آدميزاد از خدا غافل گردد به وسوسه مي پردازد.

اين نگرش ، دل را در روياروئي و مبارزه با وسوسه گر تقويت مي کند و قوّت مي بخشد. چه او وسوسه گر است و در برابر توشه و ساز و برگ پيکار مؤمن ، بس ضعيف است .

امّا از ناحيۀ ديگري پيکار طولاني است و هرگز به نهايت نمي رسد. زيرا وسوسه گر پيوسته چمباتمه زننده و واپس رونده است و در کمين غفلت مي نشيند. يک بار بيدار و هوشيار ماندن و بودن انسان را از پندار و هوشيار ماندنها و بودنها بي نياز نمي گرداند . . .  جنگ تا روز قيامت گاهي به نفع اين و گاهي به نفع آن بر دوام است . همان گونه که قرآن مجيد در موارد مختلفي آن را به تصوير کشيده است . از جمله اين تصوير شگفت و شگرف در سورۀ اسراء است :وإذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم ، فسجدوا إلا إبليس ، قال : أأسجد لمن خلقت طينا ؟ قال : أرأيتك هذا الذي كرمت علي لئن أخرتني إلى يوم القيامة لأحتنكن ذريته إلا قليلا . قال : اذهب فمن تبعك منهم فإن جهنم جزاؤكم جزاء موفورا . واستفزز من استطعت منهم بصوتك ، وأجلب عليهم بخيلك ورجلك وشاركهم في الأموال والأولاد ، وعدهم ، وما يعدهم الشيطان إلا غرورا . إن عبادي ليس لك عليهم سلطان وكفى بربك وكيلا.

اين جهان بيني در بارۀ پيکار و انگيزه هاي شرّ در آن - چه مستقيماً از طرف اهريمن ، و چه از طرف کارگزاران آدميزاد او - بيانگر اين واقعيّت است که انسان در اين پيکار هميشه شکست نمي خورد و مغلوب نمي گردد. زيرا پروردگار و مالک و معبود او بر همۀ آفريدگان خود غالب و چيره است . هر چند به اهريمن اجازۀجنگ عطاء فرموده است ، امّا زمام اختيار او را در دست دارد، و او را جز بر کساني مسلّط نمي گرداند که از پروردگار و مالک و معبودشان غافل مي گردند. ولي کساني که به ياد خدا هستند و به ذکر او مي پردازند آنان از شرّ و بلا و انگيزه هاي نهان آن رها و ايمن هستند. در اين صورت بايد دانست خير و خوبي به نيروئي نسبت داده مي شود که جز آن نيرو، نيروئي نيست . و به حقّ و حقيقتي نسبت داده مي شود که حقّ و حقيقتي جز آن حقّ و حقيقت وجود ندارد. به پروردگار و مالک و معبودي نسبت داده مي شود. شرّ به وسوسه گر واپس رونده نسبت داده مي شود. وسوسه گر واپس رونده اي که از روياروئي ناتوان است ، و هنگام روياروئي واپس مي کشد، و در برابر پناه بردن به خدا شکست مي خورد...

اين کامل ترين جهان بيني موجود در بارۀ حقيقت خير و خوبي و شرّ و بدي است . همچنين اين برترين جهان بيني است ، آن جهان بيني که دل را از شکست مصون و محفوظ مي دارد، و آن را از نيرو و يقين و آرامش و اعتماد و اطمينان لبريز و سرشار مي گرداند...حمد و سپاس در آغاز و انجام خدا را سزا است . . . تکيه بر او است ، و توفيق در دست او است . . . از او مدد و ياري خواسته مي شود و بس ، و يار و ياور او است و بس . . .

IslamQT.Com 

 اسلام-قرآن و تفسیر

============

مرجع: التفسیر الموضوعی لسور القرآن الکریم، إعداد: نخبة من علماء التفسیر وعلوم القرآن،  بإشراف: الدکتور مصطفی مسلم.



:: برچسب‌ها: تفسیری از سوره ناس,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در شنبه 16 فروردين 1393

چهل حدیث از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام

 قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراءُ(علیها السلام) :

1- موقعیت اهل بیت در نزد خدا
خدایى را حمد و سپاس گویید كه به خاطر عظمت و نورش، هر كه در آسمانها و زمین است به سوى او وسیله می جوید، و ما وسیله او در میان مخلوقاتش و خاصّان درگاه و جایگاه قدس او و حجّت غیبى و وارث پیامبرانش هستیم.

2- حرمت مست كننده ها
پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به من فرمود:اى دوستِ پدر! هر مست كننده اى حرام است، و هر مست كننده اى خمر است.

3- بهترین زنان كیستند؟
قالَتْ فاطِمَةُ(علیها السلام) فى وَصْفِ ما هُوَ خَیرٌ لِلنِّساءِ: خَیرٌ لَهُنَّ أَنْ لایرینَ الرِّجالَ، وَ لا یرَوْ نَهُنَّ.
حضرت در وصف این كه بهترین چیز براى زنان چیست، فرموده اند: این كه زنان، مردان را نبینند، و مردان هم زنان را نبینند.

4- نتیجه عبادت خالص
عَنْ فاطِمَةَالزَّهْراءِ(علیها السلام) :« مَنْ أَصْعَدَ إِلَىاللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ أَهْبَطَ اللّهُ إِلَیهِ أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.»
هر كه عبادت خالصش را به سوى خدا بالا فرستد، خداوند متعال برترین بهره و سودش را به سوى او پایین فرستد.

5- فاطمه در مقام شكوه از دو خلیفه
حضرت زهرا(علیها السلام) خطاب به خلیفه اوّل و دوّم فرمود:آیا اگر حدیثى را از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل كنم به آن عمل خواهید كرد؟ گفتند: آرى.
فرمودند: شما را به خدا آیا نشنیده اید كه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرموده اند:«خشنودى فاطمه خشنودى من، و خشم فاطمه خشم من است، هر كه دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر كه فاطمه را خشنود سازد مرا خشنود ساخته، و هر كه فاطمه را خشمگین نماید مرا خشمگین نمود هاست»؟ گفتند: آرى، چنین حدیثى را از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) شنیدهایم.
فرمود: من هم خدا و فرشتگان را گواه مىگیرم كه شما دو نفر مرا خشمگین نمودید و خشنودم نساختید، و چون پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) را ملاقات نمایم حتماً از شما به او شكایت خواهم نمود.

6- بدترین امّت
بدترین امّت من كسانى هستند كه: از انواع نعمتها تغذیه می كنند و خوراكى هاى رنگارنگ می خورند، و لباسهاى گوناگون می پوشند، و هر چه بخواهند می گویند.

7- نزدیكترین اوقات زن به خدا

پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از اصحابش پرسید: زن چیست؟ گفتند: زن ناموس است.
فرمود: زن چه موقع به خدایش نزدیكتر است؟ اصحاب نتوانستند جواب گویند.
چون این سخن به گوش فاطمه(علیها السلام)رسید، فرمود: نزدیكترین اوقات زن به خداى خود هنگامى است كه در كُنج خانه خود باشد.
پس از این جواب، پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: حقّا كه فاطمه پاره تن من است.

8- نتیجه صلوات بر زهرا(علیها السلام)
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به من گفت: اى فاطمه! هر كه بر تو صلوات فرستد، خداوند او را بیامرزد و به من، در هر جاى بهشت باشم، ملحق گرداند.

9- على(علیه السلام)، رهبر و پیشوا
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:هر كه من سرپرست اویم، پس على سرپرست اوست و هر كه را من رهبر اویم، پس على رهبر اوست.

10- حجاب فاطمه
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) همراه با مرد نابینایى به خانه فاطمه(علیها السلام) آمد، بلافاصله فاطمه(علیها السلام)خود را كامل پوشاند.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: چرا خود را پوشاندى با این كه او تو را نمی بیند؟ فاطمه(علیها السلام) فرمود: اى پیامبر خدا! اگر او مرا نمی بیند، من كه او را می بینم و او بوى مرا حس می كند! پیامبر اكرم فرمود: گواهى می دهم كه تو پاره دل منى.

11- دستور العملى جامع
در وقتى كه بستر خواب را گسترده بودم، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بر من وارد شد، فرمود:اى فاطمه! نخواب مگر آن كه چهار كار را انجام دهى: قرآن را ختم كنى، و پیامبران را شفیعت گردانى، و مؤمنین را از خود راضى كنى، و حجّ و عمره اى را به جا آورى.
این را فرمود و شروع به خواندن نماز كرد، صبر كردم تا نمازش تمام شد، گفتم: یا رسول اللّه! به چهار چیز مرا امر فرمودى در حالى كه بر آنها قادر نیستم! آن حضرت تبسّمى كرد و فرمود:چون قل هو اللّه را سه بار بخوانى مثل این است كه قرآن را ختم كرده اى، و چون بر من و پیامبران پیش از من صلوات فرستى، شفاعت كنندگان تو در روز قیامت خواهیم بود، و چون براى مؤمنین استغفار كنى، آنان همه از تو راضى خواهند شد، و چون بگویى: سُبحانَ اللّه وَ الحَمدُ للّه وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اكبرُ، حجّ و عمره اى را انجام داده اى.

12- رضایت شوهر
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: واى به حال زنى كه شوهرش را خشمگین سازد، و خوشا به حال زنى كه شوهرش از او خشنود باشد.

13- ثواب انگشتر عقیق
كسى كه انگشتر عقیق به دست كند، همیشه خیر می بیند.

14- على(علیه السلام)، بهترین داور
گروهى از فرشتگان درباره چیزى با یكدیگر مشاجره نمودند، حاكم و داورى را از بنی آدم تقاضا كردند، خداوند متعال به آنها وحى فرمود كه خودتان انتخاب كنید و آنان على ابن ابیطالب(علیه السلام) را برگزیدند.

15- زنان دوزخى
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) (درباره مشاهدات خود از عذاب دوزخیان در شب معراج) فرمود: دخترم! امّا زنى كه به مویش آویخته شده بود ، كسى بود كه مویش را از مردان نمی پوشانید، و آن كه به زبانش آویزان بود، زنى بود كه شوهرش را آزار می داد... و آن كه سرش سرِ خوك و بدنش بدنِ الاغ بود، زنى بود كه سخن چین و دروغگو بود، و آن كه صورتش به شكل سگ بود، زنى بود كه آواز می خواند و نوحه سرایى می كرد و حسد می ورزید.

16- شرایط روزه دار
روزه دار چون زبانش و گوشش و چشمش و اعضایش را [از حرام ]نگه ندارد، روزه دار نیست.

17- داناترین و نخستین مسلمان
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به من فرمودند: شوهر تو در دانش، داناترین مردم و نخستین مرد مسلمان و در بردبارى، برترین مردم است.

18- كمك به ذرارى پیامبر
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر كسى براى فردى از فرزندان من كارى انجام دهد و بر آن كار پاداشى نگیرد، من پاداش دهنده او خواهم بود.

19- على و شیعیان
پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به على(علیه السلام) نگریست و فرمود: این شخص و پیروانش در بهشت اند.

20- شیعه على در قیامت
پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به على(علیه السلام) فرمود: اى اباالحسن! آگاه باش كه تو و پیروانت در بهشت هستید.

21- قرآن و عترت در آخرین سخن پیامبر
از پدرم رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در هنگام مرضى كه به سبب آن از دنیا رفت ـ و در حالى كه خانه، مملوّ از اصحاب بود ـ شنیدم كه فرمود:اى مردم! نزدیك است كه به آسانى از میان شما رخت بربندم، و به تحقیق سخنى كه عذر را بر شما تمام كند پیش فرستادم.
بدانید كه من در میان شما، كتاب پروردگارم و عترتم، اهل بیتم را بر جاى می گذارم.
آن گاه دست على را گرفت و فرمود : این على با قرآن است و قرآن با على است، از هم جدا نمی شوند تا هر دو در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
من در قیامت از شما از آنچه درباره این دو پس از من انجام دهید، خواهم پرسید.

22- شستن دستها
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: سرزنش نكند جز خود را، كسى كه شب كند، در حالى كه دستش چرب و بدبو باشد.

23- نتیجه گشاده رویى
گشاده رویى در چهره مؤمن براى صاحبش، بهشت را سبب می شود.

24- رنج خانه دارى
اى رسول خدا! دو دستم از سنگ آسیا پینه بسته، یك بار آرد می كنم و یك بار خمیر می سازم.

25- زیان بخل
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: از بخل ورزیدن بپرهیز، زیرا كه بخل آفتى است كه در شخص بزرگوار نیست. از بخل بپرهیز، زیرا كه آن درختی است در آتش دوزخ كه شاخه هایش در دنیاست، هر كه به شاخه اى از شاخه هایش درآویزد، داخل جهنّمش گردانَد.

26- نتیجه سخاوت
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به من گفت: بر تو باد سخاوت ورزیدن، زیرا كه سخاوت درختى از درختان بهشت است كه شاخه هایش به زمین آویخته است، هر كه شاخه اى از آن را بگیرد، او را به سوى بهشت می كشاند.

27- نتیجه سلام و تحیت بر رسول خدا و دخترش زهرا
پدرم در زمان حیاتش به من فرمود:هر كه بر من و تو تا سه روز تحیت و سلام بفرستد، بهشت بر او واجب گردد.

28- خنده اسرار آمیز
هنگامى كه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مریض شد، دخترش فاطمه را نزد خود خواند و در گوش او سخن گفت. فاطمه(علیها السلام) گریه كرد، مجدّداً رسول خدا با او نجوا كرد، فاطمه(علیها السلام) خندید.
عایشه گوید: در این باره از حضرت زهرا(علیها السلام) پرسیدم، فرمود: چون پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مرگش را به من خبر داد، گریستم، پس از گریه ام به من خبر داد كه نخستین كسى كه او را ملاقات كند من هستم، در نتیجه خندیدم.

29- پیامبر، پدر فرزندان زهرا
فاطمه(علیها السلام) از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل كرده كه فرمود:همانا خداوند عَزَّ وَ جَلَّ ذرّیه هر یك از فرزندان مادرى را سبب ارتباط و خویشاوندى قرار داده كه به وسیله آن ذرّیه به او منسوب می شوند، مگر فرزندان فاطمه(علیها السلام)كه من سرپرست و خویشاوند آنها هستم [و به من منسوب می شوند].

30- خوشبخت واقعى
فاطمه(علیها السلام) از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل كرده كه فرمود: این جبرئیل(علیه السلام)است كه مرا خبر می دهد: همانا خوشبخت، تمام خوشبخت و خوشبخت واقعى، كسى است كه على را، در زندگی ام و پس از مرگم، دوست داشته باشد.

31- پیامبر در جمع اهل بیت
بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) وارد شدم، جامه اى را گستراند و فرمود: بنشین، در این وقت حسن(علیه السلام) آمد، فرمود: نزد مادرت بنشین، بعداً حسین(علیه السلام)آمد. فرمود: با اینها بنشین. پس على(علیه السلام)آمد. فرمود: تو نیز با اینان بنشین، آن گاه اطراف جامه را گرفت و روى ما انداخت. فرمود: خدایا! اینها از من اند و من از اینهایم، خدایا! از اینان راضى باش، همان طور كه من از اینها راضی ام.

32- دعاى پیامبر در وقت ورود و خروج از مسجد
عَنْها(علیها السلام) قالَتْ: كانَ النَّبِىُّ إِذا دَخَلَ الْمَسْجِدَ یقُول: «بِسْمِ اللّهِ، أَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ اغْفِرْ ذُنُوبى وَ افْتَحْ لى أَبْوابَ رَحْمَتِكَ».
وَ إِذا خـَرَجَ یقـُولُ: «بِسْـم اللّـهِ، أَللّهُمَّ صَـلِّ عَلى مُحَمَّد وَاغْفِرْ ذُنُوبى وَ افْتَحْ لى أَبْوابَ فَضْلِكَ».
فاطمه(علیها السلام) فرموده است: پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) چون داخل مسجد می شد می فرمود: «به نام خدا، خدایا بر محمّد درود فرست و گناهانم را بیامرز و درهاى رحمتت را برایم باز كن!» و چون خارج می شد می فرمود: «به نام خدا، خدایا بر محمّد درود بفرست و گناهانم را بیامرز و درهاى بخششت را برایم باز كن!»

33- سحر خیزى
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بر من گذشت، در حالى كه در خواب صبحگاهى بودم، مرا با پایش تكان داد و فرمود: دخترم! برخیز شاهد رزق و روزى پروردگارت باش و از غافلان مباش، زیرا كه خداوند روزى هاى مردم را بین طلوع فجر تا طلوع آفتاب تقسیم می كند.

34- مریض در پناه خدا
فاطمه(علیها السلام) فرموده است: پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: چون بنده خدا بیمار گردد، خداوند به فرشتگانش وحى می كند: قلم تكلیف را از بنده ام ـ تا وقتى كه در عهد و پیمان من است ـ بردارید، زیرا خودم او را بازداشت نموده تا جانش را بگیرم یا آزادش گذارم. پدرم می فرمود: خداوند به فرشتگانش وحى فرستاد كه براى بنده بیمارم پاداش كارهایى را كه در وقت سلامتش انجام می داد، بنویسید.

35- نرمخویى در مقابل دیگران و احترام به زنان
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرموده است: بهترین شما نرمخوترین شما به اطرافیان و بزرگوارترین شما به زنان است.

36- پاداش آزادى بردگان
پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :هر كه بنده مؤمنى را آزاد كند، به اِزاى هر عضوى از آن بنده، عضوى از او از آتش جهنّم آزاد گردد.

37- زمان استجابت دعا
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود : در روز جمعه ساعتى است كه بنده مسلمان در آن وقت چیزى از خدا نخواهد مگر آن كه خداوند به او عطا گرداند، و آن وقتى است كه نیمه خورشید به سوى مغرب نزدیك گردد.

38- سستى در نماز
از پدرم رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)درباره مردان و زنانى كه در نمازشان سستى و سهل انگارى می كنند، پرسیدم.
آن حضرت فرمودند: هر زن و مردى كه در امر نماز، سستى و سهل انگارى داشته باشد، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا می گرداند:1ـ خداوند، بركت را از عمرش می گیرد،2ـ خداوند، بركت را از رزق و روزی اش می گیرد،3ـ خداوند، سیماى صالحین را از چهره اش محو می كند،4ـ هر كارى كه بكند بدون پاداش خواهد ماند،5ـ دعایش مستجاب نخواهد شد،6ـ برایش بهره اى از دعاى صالحین نخواهد بود،7ـ ذلیل خواهد مُرد،8ـ گرسنه جان خواهد داد،9ـ تشنه كام خواهد مرد، به طورى كه اگر با همه نهرهاى دنیا آبش دهند، تشنگی اش برطرف نخواهد شد،10ـ خداوند، فرشته اى را برمی گزیند تا او را در قبرش ناآرام سازد،11ـ قبرش را تنگ گرداند،12ـ قبرش تاریك باشد،13ـ خداوند فرشته اى را برمی گزیند تا او را به صورتش به زمین كشد، در حالى كه خلایق به او بنگرند،14ـ به سختى مورد محاسبه قرار گیرد،15ـ و خداوند به او ننگرد و او را پاكیزه نگرداند و او را عذابى دردناك باشد.

39- شكست ظالم
فاطمه(علیها السلام) فرمود: پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرموده است: دو سپاه ستمگر به هم نرسند، مگر آن كه خداوند آن دو را به حال خود واگذارد، و باكى نداشته باشد كه كدام یك پیروز گردد.
و دو سپاه ستمگر به هم نرسند، مگر آن كه هزیمت و شكست از آنِ سپاه ظالمتر باشد.

40- ایمان برای تطهیر

خداوند ایمان را براى تطهیر شما از شرك قرار داد...

سایت شهید آوینی

شهادت بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام تسلیت باد



:: برچسب‌ها: چهل حدیث , حضرت فاطمه زهرا علیها السلام , شهادت, ,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در دو شنبه 11 فروردين 1393

خانواده

) FAMILYخانواده( مخفف چیه؟

FATHER AND MATHER I LOVE YOU .

مراقب گرمی و محبت خانواده تان باشید



:: برچسب‌ها: محبت خانواده, روز,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در دو شنبه 11 فروردين 1393

Kindest on ourselves of our own مهربانتر از خودمان بر خودمان

 

Kindest on ourselves of our ownمهربانتر از خودمان بر خودمان

در طول نبردی مهم و سرنوشت ساز ژنرالی ژاپنی تصمیم گرفت با وجود سربازان بسیار زیادش حمله کند. مطمئن بود که پیروز می شوند اما سربازانش تردید داشتندو دودل بودند در مسیر میدان نبرد در معبدی مقدس توقف کردند

بعد از فریضه دعا که همراه سربازانش انجام شد ژنرال سکه ای در آورد و گفت

. سکه را به هوا پرتاب خواهم کرد اگر رو آمد، می بریم اما اگر شیر بیاید شکست خواهیم خورد”.

سرنوشت خود مشخص خواهد کرد”.

سکه را به هوا پرتاب کرد و همگی مشتاقانه تماشا کردند تا وقتی که بر روی زمین افتاد

رو بود  سربازان از فرط شادی از خود بی خود شدند و کاملا اطمینان پیدا کردند و با قدرت به دشمن حمله کردند و پیروز شدند

بعد از جنگ ستوانی به ژنرال گفت: “سرنوشت را نتوان تغییر داد و با یک سکه انتخاب کرد.

ژنرال در حالی که سکه ای که دو طرف آن رو بود را به ستوان نشان می داد جواب داد:” کاملا حق با شماست

During a momentous battle, a Japanese general decided to attack even though his army was greatly outnumbered. He was confident they would win, but his men were filled with doubt.

On the way to the battle, they stopped at a religious shrine. After praying with the men, the general took out a coin and said, “I shall now toss this coin. If it is heads, we shall win. If it is tails we shall lose.”

“Destiny will now reveal itself.”

He threw the coin into the air and all watched intently as it landed. It was heads. The soldiers were so overjoyed and filled with confidence that they vigorously attacked the enemy and were victorious.

After the battle. a lieutenant remarked to the general, “No one can change destiny.”

“Quite right,” the general replied as he showed the lieutenant the coin, which had heads on both sides.

گاهی فقط یک قدم کوتاه تا پیروزی فاصله داریم  و آن قدم  کمی اعتماد به خالق سرنوشتمان است. خدایی که مهربانتر از خودمان بر خودمان است و ...

Sometimes It is just a short step away from victory .short step is to trust the Creator destined

God have is Kindest on ourselves of our own ...

 

****

حدیث  قال رسول الله صلى الله عليه و آله :

اَلتَّوَكُّلُ بَعْدَ الْكَيْسِ مَؤْعِظَةٌ؛

توكّل كردن (به خدا) بعد از به كار بردن عقل، خود موعظه است.

كنزالعمال، ج3، ص103، ح5696

 



:: برچسب‌ها: Kindest on ourselves of our own , مهربانتر از خودمان بر خودمان, توکل,
نوشته شده توسط ارحمی خواجه در یک شنبه 10 فروردين 1393

مطالب پیشین
:: تجربه
:: کسی رو که دوست داری
:: چرا صبر خوب؟
:: باز تعریف بی حجابی
:: شفا
:: اگر می خواهید خوشبخت باشید
:: اتفاق
:: اندازه فهم کودک
:: حال
:: ارزش دروغ
:: فرزند سالاری
:: سوالات رایج در زمینه ی ترشحات و عفونت واژن در خانم ها
:: از مرگ می ترسند
:: محبت کامل آری...اعتماد مطلق نه
:: فقط زندگی کن و لذت ببر
:: چرا نباید برای دیدن بقیة‌الله(عج) اصرار کرد
:: اعتقاد من و نه هراس من، کار خودش را کرده است
:: اگر بگویید که خراب خواهد کرد، به احتمال زیاد خراب می کند.
:: یا فارسَ الحجاز أدرکنی، یا اباصالح المهدی أدرکنی،یا اباالقاسم أدرکنی و لا تَدَعْنی،فَانّی عاجزٌ ذلیل
:: از خودتان مراقبت کنید .
:: طبیعت غذاها و عملکرد جنسی انسان
:: خوشبختی ات را به فردا موکول نکن
:: پر انرژی باشید
:: منصفانه ترین پاداش
:: معجزه اتفاق می افتد...
:: onhdh..
:: بعد از چندسال ،مهم‌ترین مشکل زوج‌ها؛ عدم کشش جنسی است
:: عوامل موثر افزایش طلاق
:: علتهای بنیادی ازدواج کدامند؟ و علت سرخوردگی از ازدواج کدام است؟
:: فقط بخواه...
:: سن عشق...
:: ای دیوانه لیلایت منم
:: خدا کجاست؟...
:: ما صاحب خانه خوبی داریم
:: چرا از نظر آقایان، خانم ها بدون آرایش زیباترند؟!
:: در جستجوی خدا
:: پاکدامنی
:: بازی
:: خودت رو از من نگیر
:: آمار تکان دهنده
:: من دخیل دل خود را به تو طوری بستم
:: شنونده فعال
:: صبر کن؛
:: بچه
:: غم
:: چه همسر شما یک قهرمان پینگ پنگ باشد و چه یک دستفروش ساده ، او به شما نیاز دارد
:: کی حقوق کودکانمان زیر پا گذاشته می شود؟!
:: خداوند زیبا است ، و زیبائى را دوست دارد! و همچنین دوست دارد آثار نعمت را بر بنده خود ببیند.
:: زندگی


Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by adytum